می پرسی: شادی چیست ؟
می گویم: زیستن با تو.
می پرسی: اندوه چیست ؟
می گویم: یک لحظه با تو نبودن.
می پرسی: زندگی چیست مرد من ؟
زندگی چیست ؟
می گویم: رها شدن درون نفس هات.
بیرون، زیر آفتاب پاییز
دو قمری سر بر شانه ی یکدیگر.
ماه من! اینجا نیستی
تا دست بر شانه ات بگذارم
و سرما پلک هایش را ببندد.
هر شب اما، روی همان میز
که در سایه ی خیالم تنها مانده،
فنجانی شعر برایت میگذارم
و گوش می سپارم
به سلام دری که باز میشود
به صدای پاهایی که میخرامند
و به هلهله ی شاد واژه هایی ر