وبلاگ همدلان برای همه شعر دوستان

نظر

روزی از این روزها دل را به دریا می زنم

گر چه صیادی ولی آخر شکارم می شوی

از امید ، از بیم ، از رفتن که می گویم شبی

شک ندارم تا سحر چشم انتظارم می شوی

هر روز خانه را جارو می کند …

و پوک? استخوانش را پنهان !

رنگِ دکمه هایش با هم فرق دارند

با اینکه هیچوقت به المپ?ک نرفته ،

اما ! “یک قهرمان است”

” مادر “